جدول جو
جدول جو

معنی کاسه گردان - جستجوی لغت در جدول جو

کاسه گردان
کسی که برای گرفتن پول کاسه ای را می گرداند، کنایه از گدا، کسی که کاسه یا بشقابی را بر سر چوب می چرخاند
تصویری از کاسه گردان
تصویر کاسه گردان
فرهنگ فارسی عمید
کاسه گردان
(پَ / پِ رَ)
شخصی را گویند که بر در خانه ها رود و گدائی کند. (برهان) ، جام باز. آنکه بشقاب و کاسه و مانند آن را ببازی بر سر چوبی گرداند. (ناظم الاطباء) :
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ بخون بشوید باز.
حافظ
لغت نامه دهخدا
کاسه گردان
کسی که بر در خانه ها و دکانها رود و با کاسه گدایی بتکدی پردازد
تصویری از کاسه گردان
تصویر کاسه گردان
فرهنگ لغت هوشیار
کاسه گردان
((~. گَ))
گدای دوره گرد
تصویری از کاسه گردان
تصویر کاسه گردان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست گردان
تصویر راست گردان
گردنده به طرف راست، مایل به راست، متمایل به طرف راست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاسه پرداز
تصویر کاسه پرداز
بسیار خوار، پرخور
فرهنگ فارسی عمید
(اَقْ یَ)
تاس بین. (فرهنگ نظام). رجوع به تاس بین شود
لغت نامه دهخدا
(فَرْ رُ)
ترجمه کلمه فرانسه دکستروژیر بمعنی مایل براست. متمایل براست. گردنده بطرف راست است، (اصطلاح فیزیک) مادّه ای است که سطح پلاریزاسیون را براست منحرف کند. (مانند گلوکز). کلمه راست گردان را در کتب علمی و فارسی بجای دکستروژیر بمفهوم علمی برگزیده اند. رجوع به گیاهشناسی گل گلاب ص 10 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ گَ)
نام قسمی از بازی. کوزه گردانک. (ناظم الاطباء). جدارک. جدانک. (از برهان). و رجوع به کوزه گردانک، جدارک و جدانک شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
مرادف سفره پرداز. (آنندراج). رجوع به سفره پرداز شود:
تبسم کنان گل برآورده سر
که ای کاسه پرداز خونین جگر
مرا مهلت عمر چندان کجاست
که پشت محبت کنم با تو راست.
سالک قزوینی (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ عَ خوا / خا تَ)
کاسه نواختن. کاسه زدن: و تمامت پادشاه زادگان و نوینان بر موافقت او جوک زدند، باتو کاسه گرفت وخانیت را در محل خود قرار داد. (جهانگشای جوینی).
ساقی بصوت این غزلم کاسه میگرفت
میگفتم این سرود و می ناب میزدم.
حافظ.
در این کاسه گفتن ایهام بشراب خوردن هم هست ولی کاسه گرفتن در اصل همان نواختن کاسه است. رجوع به کاسه وکاسه زدن و کاسه گاه و کاسه گر و کاسه نواز در ذیل کلمه آهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ یِ)
حق ّالفخذ
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ گَ کَ)
دهی از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 5هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 16هزارگزی جنوب خاوری شوسۀ خانه به نقده. جلگه و معتدل و مالاریائی و دارای 90 تن سکنه است. آب از رود خانه بادین آباد دارد. محصول آن غلات و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ یِ گَ)
کنایت از آفتاب است، ساقی را نیز گویند
لغت نامه دهخدا
(رَ جَ خوا / خا دَ)
گدائی کردن:
خوردی چو پیاله خون بی جرمان
آمد گه آن که کاسه گردانی.
جوینی.
و رجوع به کاسه گردان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ گَ)
عمل کاسه گردان. جام بازی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاسه گرفتن
تصویر کاسه گرفتن
نواختن کاسه، ضرب گرفتن: (ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم)، (حافظ)، سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر: (حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری) (نجیب جرفادقانی)، کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند. یا فوت کاسه گری. دقایق یک فن رموز یک هنر. یا بلند بودن (دانستن) فوت کاسه گری. وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گرداندن
تصویر کاسه گرداندن
گدایی کردن: (خوردی چو پیاله خون بی جرمان آمد گه آن که کاسه گردانی) (جوینی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گردانی
تصویر کاسه گردانی
عمل و شغل کاسه گردان گدایی، عمل و شغل کاسه گردان جام بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاس گردان
تصویر تاس گردان
تاس بین
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که کار ها را روبراه کند آنکه کاری را اداره کند مدیر، آنکه قولش در افراد مجلس انجمن یا حزبی موثر است متولی: کار گردانان مجلس، کسی که نمایشنامه ها را بروی صحنه آورد کار گردانان تاتر کار گردانان فیلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه پرداز
تصویر کاسه پرداز
پر خور بسیار خوار (سفره پرداز) : (تبسم کنان گل بر آورده سر که: ای کاسه پرداز خونین جگر، {} مرا مهلت عمر چندان کجاست که پشت محبت کنم با تو راست ک) (سالک قزوینی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گرفتن
تصویر کاسه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
شراب ریختن، ادای احترام و تهنیت کردن
فرهنگ فارسی معین
طاس گیر، رمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد